- بد لجام
- ستوری که دهنه را قبول نکند مرکوب (و مخصوصااسب) سرکشی چموش، شخص گردنکش یاغی نافرمان سخت سر
معنی بد لجام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل بد لگام بد لجامی
ستوری که دهنه را قبول نکند مرکوب (و مخصوصااسب) سرکشی چموش، شخص گردنکش یاغی نافرمان سخت سر
بد لگام (لجام تازی شده لگام پارسی است) سرکش
بد اخلاق، مهار گسسته
بد فرجام بد عاقبت
عمل بد لگام بد لجامی
بد برخورد بی حیا بی ادب بی شرم گستاخ پررو، زشت ناپسند
بد انجام بد عاقبت، بدخواه بد نیت
بدعاقبت، عاقبت به شر
بدفرجام، بدعاقبت
آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام
کسی که عاقبت به خیر نباشد، بدعاقبت، بدانجام
مشهور ببدی معروف ببدی، مرضی است که اسب و استر و خر را بهم رسد سراجه
بد چهره زشت بد منظر، بی فایده بی مصرف
بد اندیش بد طینت بد ذات بد خواه
اسب سرکش، بددهنه وسخت سر، مقابل خوش لگام
رسوا، بی آبرو، کسی که به بدی معروف شده
اسبی که دهنه قبول نکند، اسب سرکش، نافرمان، کنایه از گردن کش، یاغی